جدول جو
جدول جو

معنی کوه شراه - جستجوی لغت در جدول جو

کوه شراه(شَ)
کوهی است. (منتهی الارب). کوه مرتفع شامخی است در طرف پایین عسفان که مسکن قرود است. در اینجا عقبه ای است که راه مسافر عسفان به ناحیۀ حجاز است و آن را خریطه گویند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوره راه
تصویر کوره راه
راه باریک و ناهموار، راه باریک و پر پیچ و خم در خارج شهر
فرهنگ فارسی عمید
(عَ)
کوهی است در دیار نمر بن قاسط. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ)
کوهی است نزدیک کوه شریف، و در کوه شرف است حمای ضریه وربده. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از معجم البلدان) ، موضعی است به اشبیلیه، محله ای است به مصر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شُ رَ)
کوهی است در حجاز. (منتهی الارب) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شَ را)
کوهی است به تهامه. (از منتهی الارب) (آنندراج). راهی است بین تهامه و یمن. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(لِ رِ)
کوهی به ارتفاع 9200 پا، میان استرآباد و تاش. (مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 79)
لغت نامه دهخدا
(خُ مَ)
نام کوهی است. گویند نام آبی است در دیار بنی سعد بن ذبیان. از اینجا تا ضریه شش میل فاصله است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
گویند کوهی است برای بنی دارم. (از معجم البلدان ج 4)
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
کوهی است به شیراز. (منتهی الارب). کوهی است که کان طلا در آن است و بعضی گویند کان نقره نیز در آن کوه هست. (برهان). نام کوهی است که معدن زر و نقره است و نزدیکی شهر شیراز تپه ای است که آن را معدن زردانند و قله زرده خوانند... (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
زمینی است میان کوه میعاس و کوه مربخ در حجاز. (از معجم البلدان) ، کوهی است در نجد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
کوه بزرگی است در صنعاء. درختان و چشمه های بسیاردارد که آب آشامیدنی صنعاء از آن است و یک شبانه روزبا صنعاء فاصله دارد. (از معجم البلدان) ، موضعی است در شام. (منتهی الارب) ، شبام کوکبان، در مغرب صنعاء است که در میان این دو یک روز راه است. (از معجم البلدان) ، شبام سخیم، به مشرق صنعاء در سه فرسخی آن است. (از معجم البلدان) (الجماهر فی معرفهالجواهر ص 270) ، شبام حراز، در طرف مغرب صنعاء بسوی جنوب، در بین این دو محل مسافت دو روز راه است. (از معجم البلدان) ، شبام حضرموت، یکی از دو شهر حضرموت را گویند و شهر دیگر تریم است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شُ رَ)
نام کوهی بس بلند در عربستان. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَقْ قا)
نام کوهی در حدود جاجرم خراسان و در آن کوه شکافیست از آنجا آبی بمقدار دو آسیاگردان بیرون میریزد و وجه تسمیۀ آن بدان سبب است، و در آن غاری است که هر که سر در آنجا برد از عفونت ابخره رنجور شود. (از نزهه القلوب ج 3 ص 198). گویند ناحیه ای است که در آن دو کوه است و از هر کوهی چشمه ای جاری است و بدان سبب شقان نامیده اند. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(شَ بَ)
کوهی است در مکه و همان کوهی است که مشرف به مروه میباشد. (از معجم البلدان).
- جبل شیبه، کوهی است مشرف بر مروه. (منتهی الارب). کوهی است بمکه که درآنجا نباش بن زراره فرودآمد، و آن متصل به کوه دیلمی و آن مشرف بر مروه است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(غُ)
کوهی شامی مدینه. (منتهی الارب) (آنندراج). کوهی در نزدیکی مدینه است. ابن هشام در بیان جنگ پیغمبر اسلام با بنی لحیان گوید: پیغمبر اسلام از مدینه بیرون شد و از کوه غراب که در ناحیه ای از مدینه قرار دارد گذشته و مقصد وی شام بود، و معن بن اوس المزنی همین ناحیه را قصد کرده است چه آن از منازل مزینه است:
تأبد لا ٔی ٌ منهم فعقائده
فذو سلم انشا جه فسواعده
فمندفع الغلان من جنب منشد
فنعف الغراب خطبه فأساوده.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
کوه کوه شاره، در شمال غربی سبزوار آخر بلوک کراب است. (تاریخ بیهق، شرح و توضیحات بهمنیار ص 338)
لغت نامه دهخدا
(فارْ)
نام کوهی در سرزمین اسپانیا است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(فَ دَ)
نصر گوید کوهی است در دیار طی که آن را فرده الشموس گویند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
کوهی است به بحرین. (معجم البلدان ج 7 ص 11) ، دیهی است به بحرین. (ریحانه الادب ج 3 ص 256)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
جائی است در نجد، و گویند کوهی است در جدیله و آن منزلی است برای حاجیان بصره. نصر گوید: گمان میرود که مشدد باشد و در شعر به تخفیف آمده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(کَرْ را)
کوهی است به ناحیۀ پنجهیر از نواحی بلخ که در آن معدن لاجورد است. (از کتاب الجماهیر ص 195)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
کوهی است هذیل را. (معجم البلدان) (دائره المعارف بستانی) ، دستۀ زبانهائی که در ارام بدان تکلم میکردندو آن از شعب السنۀ سامیه است و به دو لهجه تقسیم میشود: کلدانی (لهجۀ شرقی) و سریانی (لهجۀ غربی)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
حصه و پاره و لختی از کوه را گویند. (برهان) (آنندراج). یک لخت از کوه. (ناظم الاطباء). قسمتی از کوه. حصه ای از جبل. (فرهنگ فارسی معین). که پاره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
راست گفتی خیال حلم امیر
بار آن کوه پاره بود مگر.
فرخی.
که مردی بس عظیم و شخصی چون کوه پاره بود. (قصص الانبیاء). غلام حبشی در میدان مانند کوه پاره ای... (سمک عیار از فرهنگ فارسی معین) ، کنایه از اسب هم هست که عربان فرس خوانند. (برهان) (آنندراج). اسب. (ناظم الاطباء). کنایه از اسب. فرس. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
نام کوهیست به مکه نه کوه حرا چنانکه اکثر گمان برده اند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
راهی که ناراست و پرپیچ مثل راه مارپیچ باشد و روندۀ آن راه گم کند. (آنندراج). راه ناراست معوج و پیچ در پیچ. (ناظم الاطباء). راهی باریک و پرپیچ و خم و غیرمعروف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
به نادانی گرفتم کوره راهی
ندانستم که می افتم به چاهی.
؟ (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
راه باریک. (فرهنگ فارسی معین) :
یافت از دامگاه آن ددگان
کوچه راهی به کوی غمزدگان.
نظامی.
طی نمی گردد به شبگیر حیات جاودان
گرچه زلف او به ظاهر کوچه راهی بیش نیست.
صائب (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان احمدی که در بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس واقع است و 1373 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
راه باریک: یافت از دامگاه آن ددگان کوچه راهی بکوی غمزدگان. (هفت پیکر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوره راه
تصویر کوره راه
راهی که نادرست و پرپیچ مثل راه مارپیچ باشد و رونده آنرا گم کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوره راه
تصویر کوره راه
راه باریک و ناهموار
فرهنگ فارسی معین
نام آبادیی از دهستان سجارود بابل، از توابع بندپی واقع در
فرهنگ گویش مازندرانی